ما هیچ ما نگاه
- ۰ نظر
- ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۱
- ۷۴۵ نمایش
عجبم می آید از مردمان که گویند که اولیا و عاشقان به عالم بیچون، که اورا جای نیست و صورت نیست و بیچون و چگونه است، چگونه عشق بازی می کنند و مدد و قوت می گیرند و متأثر می شوند؟
آخر، شب و روز در آنند. این شخصی که شخصی را دوست می دارد و از او مدد می گیرد آخر این مدد از لطف و احسان و علم و ذکر و فکر و شادی و غم او می گیرد، و این جمله در عالم لا مکان است و او دم بدم از این معانی مدد می گیرد و متأثر می شود، عجبش نمی آید؛ و عجبش می آید که بر عالم لامکان چون عاشق شوند، و از وی چون مدد گیرند!
حکیمی منکر بود این معنی را، روزی رنجور شد و از دست رفت و رنج او به درازا کشید، حکیمی الهی به زیارت او رفت و گفت: آخر چه می طلبی؟
گفت: صحّت.
گفت: صورت این صحّت را بگو که چگونه است تا حاصل کنم.
گفت: صحّت صورتی ندارد [و بیچونست].
گفت: اکنون صحّت چون بیچونست چونش می طلبی؟ گفت آخر بگو که صحّت چیست؟
گفت: این می دانم که چون صحّت بیاید قوّتم حاصل می شود و فربه می شوم و سرخ و سپید می گردم و تازه وشکفته می شوم.
گفت: من از تو نفس صحّت می پرسم، ذات صحّت چه چیز است؟
گفت: نمی دانم بی چونست.
گفت: اگر مسلمان شوی و از مذهب اوّل باز گردی ترا معالجه کنم و تندرست کنم و صحّت را به تو رسانم.
جلوۀ شهشهانی سیمرغ قاف ( بر اساس شرح دکتر ریاضی بر مثنوی مولانا )
اگر شما یک نقاشی بکشید، یا یک ساختمان بسازید،بدیهی است که عقل شما از اینها می رود تا خود نقاش را پیدا کند و ببیند که بوده که این نقشه را ارائه داده، خود معمار که بوده که این را ارائه داده.
در ماجرای درخواست مشاهدۀ حضرت حق از سوی موسی، حوادث شگفتی پیش می آید. در واقع خداوند سبحان که نور محض است، حقیقت وجودی خود را به حضرت موسی که از بالاترین ظرفیت در عالم امکان برخوردار است، به شکل آن درخت درخشان نشان میدهد ( قصص، 30)، "یا به صورت "سدرة المنتهی" (نجم - آیه 14) یا به صورت "قاب قوسین أو أدنی" (نجم - آیه 9) نشان می دهد، یا به شکل کتاب و میزان. هرچه هست آن حقیقت الهی بی نشان و مکنونی که اینک جلوۀ نمادین و نمایان به خود گرفته است، اینک اراده کرده است که از پرده برون افتد و پرده ای از یک نمایش بس عظیم و راز آمیز به نمایش درآید.شاید بتوان به جرأت گفت: بزرگ ترین نمایشی که بر پردۀ هستی، همچنان اکران می شود، همین نمایش شگفت انگیز است که هنوز هم برای کسانی که چشمشان بینا باشد، قابل مشاهده است. به همین سبب مولانا به ما می گوید: « به معراج برآیید چو از آل رسولید / رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید ».
این نوع تفکر درون نگری و ژرف بینیِ تو در تو را ایرانی ها از قدیم، از زمان آیین مزدایی و حضرت زرتشت داشتند و از زمان مهرپرستی یک عدّه ای این تفکر را داشتند و زان پس به وسیلهء کسان دیگر هم ارائه می شد، که بزرگان عالَم معنا کوشیدند آن را در قالب تمثیل درآورند و سر انجام لقب سیمرغ بر آن اطلاق نمودند. چرا سیمرغ؟ به خاطر اینکه جامعیت داشت و مانند مرغ می توانست پرواز کند. اتفاقا در بین مهرپرستان این واژه بسیار معمول بود. چنانکه در شاهنامه، رستم را وقتی بررسی می کنید که مهرپرست بود و اسفندیار متشرّع که به جنگ او می رفت، تا او را به شریعت زرتشت دربیاورد، رستم از سیمرغ یعنی از آن قطب، آن خورشید هشیار و نیرومند و تابان الهی، آن انسان کامل، بهره برمی گیرد و کمک میطلبد، تا طلسم شکست ناپذی اسفندیار را باطل کند و بدین سان موفق می شود و سر انجام به قول شیخ اشراق پس از تابش جلوۀ شهشهانی بر سینۀ رستم ، او آنچنان قدرتی می یابد که برقش تند و تیز همچون شهابی در چشم اسفندیار می نشیند و او را کور می سازد.
به قول فردوسی "تیر" ولی به قول شیخ
اشراق "جلوهء شهشهانی" وجود سیمرغ بر چشمان اسفندیار می تابد و او
را نابینا می کند لطفا ادامه دهید
معرفی مولوی شناس بزرگ آلمانی خانم پروفسور آنه ماری شیمل (1922-2003= 80 سال )
پیام زن - فروردین 1381، شماره 121 - آنه ماری شیمل بانوی شرق شناس غربی
کلمات کلیدی : آنه ماری شیمل بانوی شرقشناس، آنه ماری شیمل، ماری شیمل بانوی شرقشناس غربی، اسلام، دعا در اسلام،مولوی شناسی، عرفان اسلامی، نویسندگان آلمان.
خانم پروفسور «آنه ماری شیمل» محقق و نویسنده توانای آلمانی را سالها است که در سراسر جهان و بخصوص جهان اسلام به عنوان یک اسلام شناس و ایران شناس برجسته می شناسند. دهها کتاب و صدها مقاله، ثمره تلاشهای این بانوی شرق شناس است
یک صوفی مسافر, در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طویله بست. و به جمع صوفیان پیوست. صوفیان فقیر و گرسنه بودند. آه از فقر که کفر و بیایمانی به دنبال دارد. صوفیان, پنهانی خر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خریدند و آن شب جشن مفصّلی بر پا کردند. آنان به مسافران خسته نیز بسیار محبت ورزیدند و از آن خوردنیها خوردند. و صاحب خر را گرامی داشتند.شگفت آنکه جماعت صوفیان برای این کار خود که در نظر شرع گناه است توجیهاتی هم می کردند. آنان می گفتند:
از ضرورت هست مرداری مباح / بس فسادی کاز ضرورت شد صلاح
می گفتند: مگر ما از مهمانان خدا بر زمین نیستیم. مگر ما مرزوق او نیستیم.
ما هم از خلقیم و جان داریم ما / دولت امشب میهمان داریم ما
صاحب خر نیز در کنار این صوفیان شب خوشی را سپری می کرد.. پس از غذا, رقص و سماع آغاز کردند. البته سماعی پس از خوردن مال حرام.
از هزاران تن یکی شان صوفیاند / باقیان در دولت او میزیند
رقص آغاز شد. مُطرب آهنگِ سنگینی آغاز کرد. و میخواند: " خر برفت و خر برفت و خر برفت".
چون سماع آمد زِ اوّل تا کران / مطرِب آغازید یک ضربِ گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد / زین حراره جمله را انباز کرد
صوفیان با این ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی کردند. دست افشاندند و پای کوبیدند. مسافر نیز به تقلید از آنها ترانه خر برفت را با شور میخواند. ( لطفا ادامه دهید)
این کتاب حاصل ۳۵ سال
تلاش دکتر کدکنی در زمینه مولاناپژوهی است؛ ولی حتی خود ایشان نیز ادعایی
مبنی بر شرح غزلیات مولانا ندارد. این کتاب در حقیقت مجموعه چشمگیری از مطالعات
استاد است. شفیعی کدکنی در ذیل هر غزل به کتابهایی ارجاع میدهد که هیچ کدام
از استادان ادبیات فکر نمیکردند که این کتابها منبعی برای مولوی پژوهی باشد.
حسینی اظهار داشت: شفیعی کدکنی در نگارش این کتاب از بیش از ۳۶۰ منبع انگلیسی، عربی، فارسی استفاده کرده
است. تنها مطالعه فهرست منابع این کتاب زمان زیادی میگیرد و به قول دکتر
سبحانی بررسی آن مجالی دیگر و جلسهای دیگر میطلبد.
این پژوهشگر گفت: اعلام و فهرستهایی که شفیعی در انتها و ابتدای کتاب
آورده بسیار بدیع و تازه است و به محققان کمک میکند بلافاصله به آنچه میخواهند،
برسند. همچنین گزینش غزلها بر مبنای زیبایی شناسی شعر و نسبت به گزینش قبلی استاد
بسیار جذابتر و با معیارهای بهتری انتخاب شده است(.
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از بهترین روش های فهم مثنوی کشف موضوعی ابیات است. اینک توجه دوستان معرفت جو را جلب می کنم به تفکیک دقیق موضوعی ابیات 1 تا 179 دفتر سوم مثنوی معنوی.
عزیزان بکوشند به همین روش مثنوی را بخوانند تا کم کم با آن انس بگیرند. روشن است که اگر مدتی با شکیبایی این راه را بپیمایید، دیگر هرگز این کتاب شریف را رها نخواهید کرد و مانند قرآن کریم یار همیشگی شما خواهد شد.
توجه شود: نخست شماره ابیات بر اساس نسخه نیکلسون می آید و در پی اش موضوع آنها:
دفتر سوم مثنوی معنوی اثر بشکوه مولانا جلال الدین محمد مولوی ( رضوان الله علیه ):
بیت 1-2- نقش حسام الدین چلبی در پیدایش و تداوم مثنوی
3-8- انسان کامل، همچون فرشتگان از طعام های معنوی نیرو می گیرد
9- اگر وجود آدمی به اوصاف خداوند زینت یابد، از دام نفسانیات خواهد رَست
10- اگر وجود آدمی به صفات خداوند آراسته شود، می تواند در طبیعت مادی تصرف کند
11-12- مزاج انسانی که در مرحلۀ حیوانی است، مادی است و مزاج انسان برین، معنوی
13- تاسف خوردن بر محدود بودن فهم عموم انسان ها
14- هنر انسان کامل این است که به همگان یاری می رساند تا
سر از رازهای آفرینش درآورند ( لطفا ادامه دهید )
بهترین کتابی که همیشه باید آن را خواند.
آدمها خودشان را نمیشناسند، اما میخواهند زمین و آسمان را بشناسند. می
خواهند تاریخ گذشتگان و رفتگان را بشناسند. می خواهند جوامع و تمدن های دیگر را
بشناسند. آدمها قیمت همه چیز را میدانند، آنان به بازار رفتن بسیار علاقه مندند.
اما در بازار پرنیرنگ و فریب دنیا، یک چیز را که مهم ترین چیز هم هست و نفیس ترین
کالا، نشناخته اند و قدرش را ندانسته اند و هر روز بیش از پیش هدرش می دهند و
ضایعش می سازند. سرانجام این همه مشغولیت های بی شمار،عرصه را بر آنان تنگ و تنگ
تر می سازد و بالاخره کار دستشان می دهد و آنان را تهیدست روانۀ نشئۀ بعدی می
سازد.
همانجایی که نخستین پرسش این است که بگو چه داری و چند می ارزی؟ بخوان ببینیم که بر وجود خویش چه نوشته ای؟
« و کلّ انسانِ ألزمناه طائرَه فی عُنُقِه و نُخرجُ لَهُ یومَ القیامةِ کتاباً یلقیهُ منشوراً* إقرأ کتابَک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا » ( إسراء، 13-14) یعنی: و کارنامۀ هر انسانی را به گردن او بسته ایم، و روز قیامت برای او کتابی که آن را گشوده می بیند برون می آوریم.* کتابت را بخوان. تو را همین بس که امروز خودت به حساب خودت رسیدگی کنی!*.
مولانا می گوید:
قیمت هر کاله میدانی که چیست/ قیمت خود را ندانی ابلهیست ( لطفا ادامه دهید)
امروز بیش از 750سال از رحلت مولانا می گذرد. ما ایرانیان به دلیل دسترسی به منابع مختلف فرهنگی و فکری از ثروتمندان جهان هستیم. به جرأت می توان گفت: کشورهایی که با زبان پارسی آشنا نیستند، از یک سرمایۀ عظیم معرفتی و فکری و ایمانی محروم هستند. گرچه با ترجمۀ مثنوی معنوی به زبان انگلیسی، چند گامی مشتاقان به این دریای معرفتی به آن نزدیک تر شده اند.
کتاب میناگر عشق، یکی از بهترین آثار برای ورود به این دریای بی کران است.
مشخصات توصیفی این اثر بدین شرح است:
عنوان: میناگر عشق، اثر: کریم زمانی؛ ناشر: تهران، نی، 1382؛ تعداد صفحات: پنجاه و پنج+ 1005 صفحه.
این کتاب سه نوع فهرست دارد:
1- فهرست مختصر مطالب شامل: 154 مطلب که از صفحه پنج تا هفت را شامل می شود.
2- فهرست الفبایی
3- فهرست مفصل
در فهرست تفصیلی هر موضوع به اصل و فروعش تقسیم شده است. مثلا: در ذیل سرموضوع اصلی « خداشناسی» 32 ریز موضوع دیده می شود.
اگر کسی بخواهد از طریق کتاب میناگر عشق که به
شرح و تبویب مثنوی پرداخته است ، با معارف مثنوی آشنا شود. شایسته است نخست بافت
کتاب را بشناسد تا راه استفاده از آن بر او باز و آسان گردد.( لطفا ادامه دهید )
مولا امیر المومنین می فرمایند: « قیمة کلّ امرئٍ ما یُحسنُه ( نهج البلاغه،حکمت 81)
یعنی: بهای هر کسی در گرو آن چیزی است که آن را نیکو و زیبا و دلپسند می داند. به عبارت دیگر: بهای هر کس در گرو ارزش دلبستگی های اوست.
یا به گفتۀ دکتر شهیدی: هر کس آن می ارزد که می ورزد. یعنی: بهای هر کس در گروه مهارت هایی است که او آنها را خوب و به تکرار می تواند به انجام برساند.
یا بهای هر کس به اندازۀ آن چیزهایی است که او با آن خود را می آراید. بنابر این قیمت هر کس با آرایه های فکری و ایمانی و اخلاقی و مهارتی او سنجیده می شود.
هر کسی به تناسب تربیت و آموزه های زندگانی اش چیز یا
چیزهایی در نظرش می نشیند و او را به جهت یا جهاتی می کشاند. هر کسی مهارت های ظاهری و باطنی گوناگونی را در
خود تقویت می کند. در زندگی هر انسانی به دنبال هدف یا اهدافی است. گمشده یا
گمشدگانی دارد. دل به صنمی می بندد و او را پی می گیرد.( لطفا ادامه دهید)
آیا مولانا ایرانی است یا افغانی یا ترکی ؟؟؟
از حجاز و چین و ایرانیم ما/ شبنم یک صبح خندانیم ما
در دل مسلم مقام مصطفی است / آبروی ما ز نام مصطفی است
روز محشر اعتبار ماست او / در جهان هم پرده دار ماست او
عاشقان او ز خوبان خوب تر / خوشتر و زیباتر و محبوب تر
دل ز عشق او توانا می شود / خاک همدوش ثریا می شود
خاک نجد از فیض او چالاک شد/ آمد اندر وجد و بر افلاک شد
خاک یثرب از دو عالم خوش تر است /
ای خوش آن شهری که در آن دلبر است. ( لطفا ادامه دهید)
*****************
مولانا در مثنوی معنوی در داستانی، می فرماید: تشنه ای بر لب جویباری خوابش برد. او خواب می دید که دارد از تشنگی می میرد. مولانا می گوید: فاصلۀ آن مرد خفته با آب فقط یک لحظه به خود آمدن و بیدار شدن بود تا ببیند که « آب در جوی است و او حسرتش را بر دل می راند »
مقصود مولانا آن است که: هر یک از ما انسان ها بر لب دریای معنویت و بر آستان ملکوت الهی نشسته ایم، اما چنان به خواب گرانی فرو رفته ایم که خود را کران تا کران از دسترسی به رحمت ایزد منان دور می پنداریم. ما باید بکوشیم نخست به مقام « بیداری » برسیم و پس از آن پا در راهِ الی الله نهیم.
حضرت امام خمینی در شرح چهل حدیث خود، نخستین مقام سیر و سلوک الی الله را مقام « یقظه = بیداری دل » می داند. ( لطفا ادامه دهید )
مولانا شنید که واعظی بر منبر از مسیحیان سخن می گوید و این معنی را تقریر می کند که « لِلّه الحمدُ و المِنّةُ و الحمدُ لِلّهِ الّذی هَدانا لِهَذا» که حق تعالی ما را از زمرۀ کافران نیافرید و ما را به همه حال بهتر از ایشان کرد... حضرت مولانا شکر خنده یی فرمود که زهی بیچاره ضالّ و مُضِلّ که خود را بر ترازوی گبران می کشد که دانگی از ایشان افزونم و بدان شاد می شود و اعجاب می کند و مباهات می نماید. اگر مرد است تا بیاید و خود را به ترازوی انبیا و اولیا بکشد تا نقصان حال خود ببیند و کمال حال مردان بداند. ( مناقب العارفین، ج1، ص141)
حکیمی گوید: آدم عاقل در امور دنیوی خود را با بدحال تر از خویش میسنجد تا ریشۀ آمال موهوم را در نفس بخشکاند و بر شکر خویش بیفزاید. و در امور معنوی و عقلانی خویش را با ثروتمندترین مردمان روی زمین میسنجد تا قدرت پرواز او صد چندان شود و مرغ همتش تیزتر بپرد و بیش از پیش اوج بگیرد.
حیرت مولانا در
شناخت خویشتن، نشانۀ چیست؟ او می داند که چه چیز نیست اما نمی داند که گوهر هستیاش چیست؟ او
نشان خویش را بی نشانی میداند. تمام توجه او به وحدت هستی است. میگوید: شرط
توحید رستن از شرک است و دل را به آب محبت شستن و درس شیدایی خواندن. مولانا
میکوشد که روح آدمی را از تمام تعلقات رها سازد. روحی که نفخۀ حضرت حق در جسم
خاکی آدم است. او میکوشد در همین سراچه کاخی از بی تعلقی و بی نشانی و رهایی بی
چون، بنا کند. کاخی از نور. کاخی از معرفت. کاخی از عشق ناب، عشقی که معشوقش با جان عاشق یکی است.( لطفا ادامه دهید)
دیدار با کارگردانان سینما و تلویزیون _ ۱۳۸۵/۰۳/۲۳
«یک بخش مهمی از شعر آئینی ما میتواند متوجه مسائل عرفانی و معنوی بشود. و این هم یک دریای عظیمی است. شعر مولوی را شما ببینید. اگر فرض کنید کسی به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسی نداشته باشد که خیلی از ماها دسترسی نداریم و اگر آن را کسی یک قدری دوردست بداند، مثنوی، مثنوی؛ که خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است. یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول ... . ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیدهام همین است. البته در مورد حافظ یک مقدار با هم اختلاف عقیده داشتیم... »
دیدار با شاعران در ماه رمضان _ ۱۳۸۷/۰۶/۲۵
اشارۀ رهبر انقلاب به دیباچۀ مثنوی معنوی است: «هذا کتاب المثنوی . و هو اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّین فی کشف اَسرار الوصول و الیقین و فقهُ الله الاکبر و شرعُ الله الازهر و برهانُ الله الاظهر...»
3. «مثنوی مولوی هم یک گنجینهای از همین افکار الهی و معارف الهی است»
دیدار با شاعران آیینی _ ۱۳۹۰/۰۳/۲۵
بشر
امروزی آزادی را بیشتر به معنای قدرت بر انجام آنچه میخواهد میفهمد. از نظر او
انسانی آزادتر است که بهتر و بیشتر بتواند به خواستههای خود که غالباً مادی و
شخصی است، پاسخ گوید. چنین تفسیری از آزادی بدون شک مشکلات فراوانی را در پی میآورد. این برداشت از آزادی از انسان
یک حیوان تمام عیار میسازد که ارضای خواستهای خود را با افزایش تواناییهای مادی
و علمی و سیاسی جستجو میکند و جانب روحی و معنوی انسان را نادیده میانگارد. چنین
نگاهی سرانجام نزاع آفرین است، زیرا امیال سرکش آدمی وقتی با قدرت و ثروت همراه
گردد، او را وامیدارد که به دیگر انسانها هجوم برد و آنان را به زیر سلطۀ خود
درآورد تا بهتر و بیشتر بتواند، عطش فزون خواهیهایش را فرونشاند. در حقیقت نوع
نگاه حاکم بر بشر امروزین در مقولۀ آزادی انسان، راه او را به سوی تخاصم که مهم
ترین ویژگی دوزخ است باز می کند. « و ذالک حقٌّ تخاصُم أهل النّار» ( صاد، 64)
(لطفا ادامه دهید،امیدوارم حق مطلب ادا شده باشد)
کتاب «فرهنگ شخصیتهای مثنوی» تألیف «سیده زهرا مشیر استخاره» .
کتاب «فرهنگ شخصیتهای مثنوی» دارای هشت فصل با عنوان «شرح احوال آثار و اندیشههای مولانا»، «پیامبران شریعت راستین مردان حقیقت و اولیاء طریقت در مثنوی»، «دولتمردان و صاحبان قدرت در مثنوی»، «منکران و معاندان در مثنوی»، «دانشمندان و صاحبان علم در مثنوی»، «عاشقان و معشوقان در مثنوی»، «غلامان در مثنوی» و «شاعران در مثنوی»، است. ( لطفا ادامه دهید)
مولانا می گوید: فیلسوفی داشت از جایی میگذشت. شنید که ملایی برای کودکان آیۀ « قل أرأیتُم إن أصبَح ماؤکم غوراً فمَن یأتیکُم بِماءٍ مَعین » ( ملک،30) را میخواند. یعنی: بگو آیا می دانید که اگر آب روانی که شما به آن دسترسی دارید، در دل زمین پایین رود، چه کسی میتواند برایتان آب گوارا بیاورد.؟ ....! فلسفی با خود گفت که این دیگر چه پرسشی است که در کتاب قرآن آمده است. روشن است که با حفاری و کندن میتوان به آب دست یافت. حالا کمی بیشتر میکَنیم تا به آب برسیم. خدا هم انگاری بیکار است که چیزهای بدیهی را در قرآن می آورد و وقت مردم را تلف میکند! این را گفت و روان شد. شب خوابید. در خواب شیرمردی را دید که با او قصد نزاع داشت. آن مردِ رویایی سیلی محکمی به او زد، آن چنان که نور چشمانش رفت و نابینا شد. ( لطفا ادامه دهید)
نکته: این سومین و آخرین بخش از سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش است که با عنوان« گلستان مثنوی» در سال 87 ایراد شده. انتشار این مطلب به معنای جانبداری از مواضع دیگر دکتر نیست.)
میرسیم به عنصر سوم در کلام مولانا که عبارت است از جهان. این هم به گمان من قصهای شنیدنی دارد. مولوی مهمترین وصف دنیا را از قرآن اخذ کرده است که همان دارالغرور بودن جهان است. جهان آدمی را گول میزند. اینجا غرور به معنای تکبر نیست، به معنای فریب است. این جهان یک خدعهسرا است. به تعبیر مولانا.
گر نبودی عکس آن سرو سرور/ پس نخواندی ایزدش دارالغرور
در این دنیا همه چیز وارونه است. دقیقاً آن چیزهایی که برای ما خوبند، به
نظرمان بد میآیند و آنچه برایمان بد است، به نظرمان خوب میآید؛ درست مثل استخری
که وقتی در آن نگاه میکنیم، همه چیز وارونه به نظر میآید. آدمی تا از این پستیهای
نفس بیرون نیامده، باید این حکم را صد در صد بپذیرد. یعنی باید همه داوریهایی را
که در مورد مسائل مختلف میکند، واژگون سازد.( لطفا ادامه دهید)