جلوۀ شهشهانی آفتاب

جان فشان ای آفتاب معنوی/ مر جهان کهنه را بنما نَوی+ در وجود آدمی جان و روان/ می رسد از غیب چون آب روان

جلوۀ شهشهانی آفتاب

جان فشان ای آفتاب معنوی/ مر جهان کهنه را بنما نَوی+ در وجود آدمی جان و روان/ می رسد از غیب چون آب روان

مولانا بزرگ ترین شاعر عارف ایران است و در تمدن اسلامی مردی به بزرگی وی کمتر می توان یافت. پس از معصومین اندیشه و منش و روش او تاثیر شگرفی بر زندگی ایرانیان گذاشته است. هرگز اندیشه های او حکیمان و عارفان پس از خود را رها نکرده است و کمتر می توان اندیشمند بزرگی را که در حوزه حکمت و معرفت قدم و قلم زده باشد و از آفتاب مولانا روح خود را سیراب نکرده باشد. معارف مولانا به شدت تحت تاثیر قرآن کریم و معارف حکیمانه و توحیدی مولا امام علی (ع) قرار داشته است. مولانا قلب فرهنگ و تمدن ایران در همۀ زمان هاست.

صوفیان و بهیمۀ ( خر ) مسافر

سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ

هنگام صبح همه خداحافظی کردند و رفتند صوفی بارش را برداشت و به طویله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد. اما خر در طویله نبود با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد. خادم آمد ولی خر نبود, صوفی پرسید: خر من کجاست. من خرم را به تو سپردم, و از تو می‌خواهم.

خادم گفت: صوفیان گرسنه حمله کردند, من از ترس جان تسلیم شدم, آنها خر را بردند و فروختند. و ادامه داد: ای مرد مومن تو نباید گوشتی لذیذ را میان یک گلّه گربۀ گرسنه رها می کردی!   صوفی گفت: پس چرا به من خبر ندادی؟ حالا آن‌ها همه رفته اند من از چه کسی شکایت کنم؟ خرم را خورده‌اند و رفته‌اند!؟

خادم گفت: به خدا قسم, چند بار آمدم تو را خبر کنم. دیدم تو از همه شادتر هستی و بلندتر از همه می‌خواندی «خر برفت و خر برفت», گویا خودت از همه بهتر خبر داشتی و می‌دانستی چه اتفاقی افتاده است . من چه بگویم؟

صوفی گفت: آن غذا لذیذ بود و آن ترانه خوش و زیبا, مرا هم خوش می‌آمد.

مر مرا تقلیدشان بر باد داد     /        ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد

آن صوفی از طمع و حرص به تقلید گرفتار شد و حرص عقل او را کور کرد.

( این داستان در دفتر دوم مثنوی و از بیت 516 به بعد و با عنوان « صوفیان و بهیمۀ مسافر » آمده است و گوشه می زند به صوفیان قلابی که شمارشان هم کم نیست و اکثریت درویشان را تشکیلی می دهند و آداب و رسوم تقلیدی و بی معنا و هوس آلود آنان را به باد نقد و ابطال می گیرد.

از طرفی چون بسیاری از صوفیان و درویشان مدعی، از سر ریاکاری و تنبلی و خودپرستی همین که پا درراه سیر و سلوک می گذارند دست از کار و زندگی می شویند و به گوشه مدرسه یا خانقاه می خزند و بار زندگی خود را بر دوش دیگران می نهند. در این داستان مولانا این روش را می نکوهد و می گوید که اگر کسی چنین کند خواه ناخواه سر از بزهکاری و حرام خواری در خواهد آورد. آدمی نمی تواند با مال وقف خوردن و خمس و زکات مردم را گرفتن، و شکم و گردن خویش را بدان وسیله فربه نمودن به مقامات بالای عرفانی هم برسد. هر کس که می خواهد به مدارج بالای معرفت و اخلاق و ادب و علم و هنر برسد باید که از زحمت کشی خویش ارتزاق کند و مانند دیگران کار کند و در کنار آن به معنویت خویش هم برسد. همچنان که سیرۀ تمام بزرگان و معصومین همین بوده است. بخصوص آنکه پیمبر گرامی اسلام برای آن همه زحمت در راه خداوند مکرّر به مردم می گفت: من بر سر شما منّتی ندارم و از شما مزد نمی خواهم. مزد من این است که سعادت و خوشبختی شما را ببینم.

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۱۱/۱۳
  • ۵۰۶ نمایش
  • دکتر محمد دشتی نیشابوری

تقلید مذموم

خر برفت

سماع باطل

صوفیان دروغین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی