جلوۀ شهشهانی آفتاب

جان فشان ای آفتاب معنوی/ مر جهان کهنه را بنما نَوی+ در وجود آدمی جان و روان/ می رسد از غیب چون آب روان

جلوۀ شهشهانی آفتاب

جان فشان ای آفتاب معنوی/ مر جهان کهنه را بنما نَوی+ در وجود آدمی جان و روان/ می رسد از غیب چون آب روان

مولانا بزرگ ترین شاعر عارف ایران است و در تمدن اسلامی مردی به بزرگی وی کمتر می توان یافت. پس از معصومین اندیشه و منش و روش او تاثیر شگرفی بر زندگی ایرانیان گذاشته است. هرگز اندیشه های او حکیمان و عارفان پس از خود را رها نکرده است و کمتر می توان اندیشمند بزرگی را که در حوزه حکمت و معرفت قدم و قلم زده باشد و از آفتاب مولانا روح خود را سیراب نکرده باشد. معارف مولانا به شدت تحت تاثیر قرآن کریم و معارف حکیمانه و توحیدی مولا امام علی (ع) قرار داشته است. مولانا قلب فرهنگ و تمدن ایران در همۀ زمان هاست.

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

جلوۀ شهشهانی سیمرغ قاف ( بر اساس شرح دکتر ریاضی بر مثنوی مولانا )

اگر شما یک نقاشی بکشید، یا یک ساختمان بسازید،بدیهی است که عقل شما از اینها می رود تا خود نقاش را پیدا کند و ببیند که بوده که این نقشه را ارائه داده، خود معمار که بوده که این را ارائه داده.

در ماجرای درخواست مشاهدۀ حضرت حق از سوی موسی، حوادث شگفتی پیش می آید. در واقع خداوند سبحان که نور محض است، حقیقت وجودی خود را به حضرت موسی که از بالاترین ظرفیت در عالم امکان برخوردار است، به شکل آن درخت درخشان  نشان می‏دهد ( قصص، 30)، "یا به  صورت "سدرة المنتهی" (نجم - آیه 14) یا به صورت "قاب قوسین أو أدنی" (نجم - آیه 9) نشان می‏ دهد، یا به شکل کتاب و میزان. هرچه هست آن حقیقت الهی بی نشان و  مکنونی که اینک جلوۀ نمادین و نمایان به خود گرفته است، اینک اراده کرده است که از پرده برون افتد و پرده ای از یک نمایش بس عظیم و راز آمیز به نمایش درآید.شاید بتوان به جرأت گفت: بزرگ ترین نمایشی که بر پردۀ هستی، همچنان اکران می شود، همین نمایش شگفت انگیز است که هنوز هم برای کسانی که چشمشان بینا باشد، قابل مشاهده است. به همین سبب مولانا به ما می گوید: « به معراج برآیید چو از آل رسولید   /   رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید ».

 این نوع تفکر درون نگری و ژرف بینیِ تو در تو را ایرانی ها از قدیم، از زمان آیین مزدایی و حضرت زرتشت داشتند و از زمان مهرپرستی یک عدّه ای این تفکر را داشتند و زان پس به وسیلهء کسان دیگر هم ارائه می شد، که بزرگان عالَم معنا کوشیدند آن را در قالب تمثیل درآورند و سر انجام لقب سیمرغ بر آن اطلاق نمودند. چرا سیمرغ؟  به خاطر اینکه جامعیت داشت و مانند مرغ می توانست پرواز کند.  اتفاقا در بین مهرپرستان این واژه بسیار معمول بود. چنانکه در شاهنامه، رستم را وقتی بررسی می کنید که مهرپرست بود و اسفندیار متشرّع که به جنگ او می رفت، تا او را به شریعت زرتشت دربیاورد، رستم از سیمرغ یعنی از آن قطب، آن خورشید هشیار و نیرومند و تابان الهی، آن انسان کامل، بهره برمی گیرد و کمک می‏طلبد، تا طلسم شکست ناپذی اسفندیار را باطل کند و بدین سان موفق می شود و سر انجام به قول شیخ اشراق پس از تابش جلوۀ شهشهانی بر سینۀ رستم ، او آنچنان قدرتی می یابد که برقش تند و تیز همچون شهابی در چشم اسفندیار می نشیند و او را کور می سازد.

به قول فردوسی "تیر" ولی به قول شیخ اشراق "جلوهء شهشهانی" وجود سیمرغ  بر چشمان اسفندیار می تابد و او را نابینا می کند                  لطفا ادامه دهید

  • دکتر محمد دشتی نیشابوری