جلوۀ شهشهانی آفتاب

جان فشان ای آفتاب معنوی/ مر جهان کهنه را بنما نَوی+ در وجود آدمی جان و روان/ می رسد از غیب چون آب روان

جلوۀ شهشهانی آفتاب

جان فشان ای آفتاب معنوی/ مر جهان کهنه را بنما نَوی+ در وجود آدمی جان و روان/ می رسد از غیب چون آب روان

مولانا بزرگ ترین شاعر عارف ایران است و در تمدن اسلامی مردی به بزرگی وی کمتر می توان یافت. پس از معصومین اندیشه و منش و روش او تاثیر شگرفی بر زندگی ایرانیان گذاشته است. هرگز اندیشه های او حکیمان و عارفان پس از خود را رها نکرده است و کمتر می توان اندیشمند بزرگی را که در حوزه حکمت و معرفت قدم و قلم زده باشد و از آفتاب مولانا روح خود را سیراب نکرده باشد. معارف مولانا به شدت تحت تاثیر قرآن کریم و معارف حکیمانه و توحیدی مولا امام علی (ع) قرار داشته است. مولانا قلب فرهنگ و تمدن ایران در همۀ زمان هاست.

( این دومین بخش از سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش است که در سال 1387 ایراد شده است. )

توجه: انتشار این مطلب به معنای جانبداری از مواضع سیاسی و دیگر مطالب علمی دکتر نیست  

اما برویم سراغ عنصر دوم کتاب مثنوی، که انسان است. اگر سراسر کتاب مولوی را بگردید، خواهید دید برای او مفهومی مهم‌تر از انسان وجود ندارد. مولوی این تعبیر را به صد بیان تفصیل داده است. مولانا صدها تشبیه و استعاره به کار گرفته تا خوانندگان خود را قانع کند آدمی، موجود مهمی است و از او مهم‌تر چیزی پیدا نمی‌شود. مولوی حتی اخلاق را بر اساس اهمیت آدمی بنا نهاده است. یکی از چیزهای جالب مثنوی همین نکته است.

مولوی از بهشت و جهنم خیلی کم سخن گفته است. باز تأکید می‌کنم که مولانا مرد متدینی بود و پیرو پیامبر اسلام و قرآن‌شناس بود. اما از فقه و بهشت و جهنم تقریباً در مثنوی خبری نیست. نه این‌که از این مقولات بی‌اطلاع بود، می‌دانیم او فقیه و مفتی بود، اما به مقولات دیگری توجه داشت و مناظر دیگری پیش چشمانش بود.( لطفا ادامه دهید)


  • دکتر محمد دشتی نیشابوری

  • دکتر محمد دشتی نیشابوری

توجه: ( این مطلب بخشی از سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش است که با عنوان « گلستان مثنوی» در سال 1387 ایراد شده است.)
توجه: استفاده از دانش دانشمند گرامی جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش نه به معنای جانبداری سیاسی از ایشان است و نه به معنای پذیرش دیدگاه ایشان در بارۀ وحی و قرآن کریم. ما در گزینش اندیشه ها هیچ مرزی را بجز عقل و شریعت پاک اسلام نمی شناسیم. « فبشّر عبادی الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه » (زمر،17)

کتاب مثنوی سه رکن بیشتر ندارد؛ خدا، جهان و انسان. این سه، مورد توجه تام و تمام مولانا بوده‌اند. او از یک سو به خدای این عالم نظر می‌کرد؛ از جانب دیگر، انسان برای او محوریت تام داشت و از دیگر سو نیز جهان را مد نظر داشت. اما هر یک از اینها، در نظرگاه مولانا تفسیر و معنای دیگری داشتند که درکش نیاز به قدری تأمل دارد.

 ابتدا از خدا شروع می‌کنم.  مولوی اهل وصال بود نه اهل فراق. شاید تا قبل از این‌که با شمس تبریزی برخورد کند، یک عالم عادی و متعارف بود و مثل همة علمای دیگر، نامی از خدا شنیده بود و وصفی از او دانسته بود و آنچنان که متکلمان دربارۀ او سخن می‌گویند، احیاناً اهل جدال بر سر اثبات وجود خدا هم بود. اما پس از آشنایی با شمس تبریزی، این ماجرا خاتمه پیدا کرد و مولانا به طور کامل از فراق به مرتبۀ وصال پا نهاد. جدایی را ترک گفت و از جدایی جدا شد. او به عرصه‌ای پا نهاد که در آن بین خود و خدا فاصلۀ چندانی نمی‌دید و به همین سبب، سخن گفتن از خدا برای او آسان نبود. سخن گفتن از خدا برای کسانی آسان است که از خداوند دورند و دورادور بانگی می‌زنند و از او سخنی می‌گویند، اما هر چه به این عظمت نزدیک‌تر ‌شوید، چنان شما را تسخیر می‌کند که سخن گفتن و دهان گشودن برای شما مشکل‌تر می‌شود. این‌که مولانا تخلص خاموش را برای خود انتخاب کرده بود، به همین دلیل است. او به جایی رسیده بود که نمی‌توانست جز خاموشی را برگزیند، خود می‌گفت همۀ سخنان من برای آن است که مبادا پرده‌ای که بر خاموشی افکنده‌ام، پاره شود.


  • دکتر محمد دشتی نیشابوری

                                                    به نام خالق توانای هستی

عنوان 1- پا در گِل خریت و چشم بر سلطنت جاویدان و دل در قفس تنگ طمع بال زنان

عنوان2-  در مدح بلاهت وگذر از خریّـت و هجرت به انسانیّت

در حدیثی از نبی مکرّم اسلام آمده است که « أکثر أهل الجنّة البُله» یعنی: بیشتر ساکنان بهشت از ابلهانند.( أمالی ؛ سیّد مرتضی؛ ج1؛ ص64+ وسایل الشیعه؛ ج7؛ ص311+ بهشت خانواده، مصطفوی؛ ص329).

در حدیثی از امام جعفر صادق (ع)، عن آبائه؛ أنّ النّبیّ (ص) قال: دخلتُ الجنّة فوجدتُ أکثر أهلها البُله. قلتُ: ما البُله؟ قال : العاقل فی الخیر و الغافل عن الشّرّ. یعنی: ابله کسی است که عقلش را در کار خیر به کار می اندازد و از کار بد غافل است و بِدان نمی اندیشد.

مرحوم دکتر علی شریعتی می گوید: «برای خوشبخت بودن هیچ چیز نیاز نیست، جز نفهمیدن. پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.» ( لطفا ادامه دهید)


  • دکتر محمد دشتی نیشابوری

مولانا رحمة الله علیه، چکیده بلکه جانمایۀ عقل ایرانی است. آن بزرگوار برداشت های شگفتی از پدیده های هستی و از سخنان حکیمان دارد که در دیگران نمونه اش کمتر مشاهده می شود. مثلا یکی از معیارهای شناخت عاقلان را آن می داند که آنان در برابر مهربانی زنان چونان موم منعطف اند. اما در برابرش جاهلان با بانوان بدرفتار و خشن اند.

 به این ابیات توجه بفرمایید.

گفت پیغمبر که زن بر عاقلان                  غالب آید سخت و بر صاحبدلان

باز بر زن جاهلان غالب شوند                کاندر ایشان تُندی حیوانست بند

کم بُودشان رقّت و لطف و وداد              زآنک حیوانیست غالب بر نهاد

مِهر و رِقّت وصف انسانی بود                خشم و شهوت وصف حیوانی بود

پرتو حقّ است آن معشوق نیست            خالق است آن گوئیا مخلوق نیست

مولانا زن را شعاع ذات خداوند می داند و می فرماید: زن آنچنان زیبا و بشکوه آفریده شده است و دارای مواهبی است که او را به مرتبۀ خدایی نزدیک می سازد. او خالق است نه مخلوق. او از جنس نور است. بازیچۀ دست مردان نیست. حقیقتا شما در کدام مکتب فلسفی چنین نگاهی به زن را سراغ دارید.

( مثنوی معنوی، دفتر 1، ب2433 به بعد)


 

  • دکتر محمد دشتی نیشابوری

علیرضا ذکاوتی قراگزلو

 مثنوى مولوى یکى از بزرگترین و با اهمیت ترین متون عرفانى ایران و اسلام و یکى از معدود کتابهاى ارزشمند فرهنگ بشرى است که عصاره عرفان و فلسفه و کلام و معارف اسلامى را در قالب گیراترین اشعار و شیرین ترین تمثیلات و رساترین تعبیرات عرضه کرده است. البته این باعث نمى شود که کسى اگر بتواند و از عهده اش برآید بر مثنوى انتقاد نکند, چون به هر حال مولوى معصوم نبوده است.

این کتاب از روزى که پدید آمده مورد توجه خاص و عاشقانه بوده است. یعنى به همان ترتیب که هر روز یا هر شب مولوى پنجاه بیت یا صد بیت یا کمتر یا بیشتر سروده و در مجلس خاصان براى حسام الدین چلبى و دیگر ارادتمندانش مى خوانده, در سینه ها و یا روى کاغذ ثبت مى شده است.

مولوى مردى دانشمند و درس خوانده و اهل مطالعه بوده و رجال بزرگى را دیده و حامل یک سنت, ارشاد و تدریس خانوادگى بوده. لذا گرچه مى کوشید زبانش ساده باشد, باز هم خواه ناخواه بیان ملاّى روم بیانى است عالمانه و مثنوى مشکلاتى داشته و دارد که طى قرنها شارحان ریز و درشت و ادیب و عارف و صوفى و فیلسوف کوشیده اند آن مشکلات را بگشایند. ضمن آنکه این کتاب دشمنانى هم داشته که از جهت منفى درباره آن قلم زده اند و معتقدان مولوى مى بایست آن اشکالات را نیز جواب بدهند. این است که شرح کردن مثنوى و مولوى شناسى از دیرباز مبحث مهمى بوده و هست; بویژه که در قرن اخیر مستشرقان نیز در این مبحث وارد شده اند و مجموعاً بیش از یکصد و پنجاه شرح به زبانهاى مختلف بر مثنوى نوشته شده است.


  • دکتر محمد دشتی نیشابوری


  • دکتر محمد دشتی نیشابوری

                           پیام مولانا برای انسان امروز: دکتر ناصر مهدوی‌

مولوی رازهای‌ بزرگی‌ را برملا کرد‌ و پرده‌های‌آسمان‌ را به‌ روی‌ِ ما گشود‌ و نردبان‌آسمان‌ را در مقابل‌ ما استوار نمود. او صحنه‌های‌ زیبایی‌ رابرای‌ انسانهای‌ پس‌ ازخودش‌ آشکار کرد. به‌ ما گفت‌ که‌:رنج‌ اساسی‌ بشر عمدتاً به‌ دلیل‌ افتادن‌ در دام‌ محدودیت‌ و بر مرکب‌ نفس‌ سوارشدن‌ است‌. در صندوق‌ انانیت‌ خود حبس‌ شدن‌ است‌. چشم‌ درون‌ را بستن‌، حقیقت‌ را نیافتن‌است‌

 اشاره‌ کرد اگر چشم‌ درون‌ خویشتن‌ را باز کنیم‌ قدری‌ ریاضت‌ بکشیم. قدری‌ از تمایلات‌ناصواب‌ِ خود دست‌ بکشیم‌. سختی‌ و بلا بکشیم‌ و درد کشف‌ حقیقت‌ در سینه‌ بپرورانیم‌، آنگاه‌ صحنه‌های‌ بس‌ زیبایی‌ درمقابل‌ دیدگانمان‌ آشکار خواهد شد.

                 تو درون‌ چاه‌ رفتستی‌ زکاخ‌      چه‌ گنه‌ دارد جهان های‌ فراخ‌

شاید این‌ مهمّترین‌ کاری‌ بود که‌ مولوی‌ در مورد ما انسانها انجام‌ داد. پیام‌ او، کلام‌ او،مثنوی‌ او،ابیاتی‌ که‌ او از خود به‌ جای‌ گذاشت‌. این‌ سرّ بزرگ‌ و اصیل‌ و عمیق‌ را به‌ یادگار نهاده‌ که‌ساحت های‌ وسیع‌تر، عوالم‌ گسترده‌تر، دنیاهای‌ پهناورتری‌ را برای‌ ما آشکار می‌کند، ما را از این‌حبس‌، از این‌ محدودیت‌، از این‌ زندان‌ می‌رهاند و بانگ‌ آزادی‌ و سرود دلپذیر رهایی‌ را درگوش‌ ما به‌ ارمغان‌ می‌آورد.

  • دکتر محمد دشتی نیشابوری